مترجمان حرفه ای

من مراحل ترجمه حرفه ای را به شما می آموزم

مترجمان حرفه ای

من مراحل ترجمه حرفه ای را به شما می آموزم

کاربرد no، any و some در انگلیسی:

No:

  • کاربرد:
    • در جملات مثبت برای نشان دادن عدم وجود چیزی استفاده می شود.
    • در جملات منفی به جای "not any" استفاده می شود.
    • با افعال مفرد استفاده می شود.
  • مثال:
    • I have no money. (من پولی ندارم.)
    • There are no cars on the road. (هیچ ماشینی در جاده نیست.)
    • She doesn't have any siblings. (او خواهر و برادری ندارد.)
    • I didn't see any dogs in the park. (هیچ سگی در پارک ندیدم.)
  • نکته: No را می توان با اسامی قابل شمارش مفرد، جمع و غیرقابل شمارش استفاده کرد.

Any:

  • کاربرد:
    • در جملات منفی برای نشان دادن عدم وجود چیزی استفاده می شود.
    • در جملات سوالی برای پرسیدن در مورد وجود چیزی استفاده می شود.
    • در جملات مثبت به معنای "هر کدام" یا "مهم نیست کدام" استفاده می شود.
    • با افعال مفرد استفاده می شود.
  • مثال:
    • I didn't see any dogs in the park. (هیچ سگی در پارک ندیدم.)
    • Do you have any questions? (آیا سوالی دارید؟)
    • You can take any book you like. (می توانید هر کتابی که دوست دارید بردارید.)
    • I don't have any money. (من هیچ پولی ندارم.) (معادل: I have not any money.)
  • نکته: Any را می توان با اسامی قابل شمارش مفرد، جمع و غیرقابل شمارش استفاده کرد.

Some:

  • کاربرد:
    • در جملات مثبت برای نشان دادن وجود مقداری از چیزی استفاده می شود.
    • در جملات سوالی برای پیشنهاد یا درخواست استفاده می شود.
    • با افعال مفرد یا جمع استفاده می شود.
  • مثال:
    • I have some coffee left. (مقداری قهوه باقی مانده است.)
    • Would you like some tea? (چای می خواهید؟)
    • Can you help me with some of the homework? (می توانید به من در انجام برخی از تکالیف کمک کنید؟)
    • Some people prefer to eat breakfast early in the morning. (برخی از مردم ترجیح می دهند صبح زود صبحانه بخورند.)
  • نکته: Some را می توان با اسامی قابل شمارش مفرد، جمع و غیرقابل شمارش استفاده کرد.

نکات مهم:

  • تفاوت بین No و Any:
    • No در جملات مثبت و Any در جملات منفی و سوالی استفاده می شود.
    • No به معنای "هیچ" یا "عدم وجود" است، در حالی که Any به معنای "هر کدام" یا "مهم نیست کدام" است.
  • تفاوت بین Some و Any:
    • Some برای نشان دادن وجود مقداری از چیزی و Any برای نشان دادن عدم وجود چیزی استفاده می شود.
    • Some می تواند با افعال مفرد یا جمع استفاده شود، در حالی که Any فقط با افعال مفرد استفاده می شود.
  • قابل شمارش و غیرقابل شمارش: No، Any و Some را می توان با اسامی قابل شمارش مفرد، جمع و غیرقابل شمارش استفاده کرد.

جدول خلاصه:

کاربرد No Any Some
جملات مثبت برای نشان دادن عدم وجود چیزی برای نشان دادن عدم وجود چیزی (به معنای "هر کدام") برای نشان دادن وجود مقداری از چیزی
جملات منفی برای نشان دادن عدم وجود چیزی - -
جملات سوالی - برای پرسیدن در مورد وجود چیزی برای پیشنهاد یا درخواست
اسامی قابل شمارش مفرد
اسامی قابل شمارش جمع
اسامی غیرقابل شمارش
افعال مفرد مفرد مفرد یا جمع

مثال های کاربرد No، Any و Some در جملات:

No:

  • من هیچ علاقه ای به تماشای فوتبال ندارم. (I have no interest in watching football.)
  • هیچ شانسی برای موفقیت در این کار وجود ندارد. (There is no chance of success in this endeavor.)
  • هیچ کس در خانه نیست. (There is no one home.)
  • هیچ مدرکی برای اثبات ادعای او وجود ندارد. (There is no evidence to support his claim.)
  • هیچ راهی برای انجام این کار بدون کمک شما وجود ندارد. (There is no way to do this without your help.)

Any:

  • آیا کسی اینجا هست؟ (Is anyone there?)
  • آیا تا به حال به پاریس رفته ای؟ (Have you ever been to Paris?)
  • آیا چیزی برای خوردن وجود دارد؟ (Is there anything to eat?)
  • من هیچ مشکلی با انجام این کار ندارم. (I don't have any problem doing that.)
  • آیا سوالی دارید؟ (Do you have any questions?)

Some:

  • من می خواهم مقداری قهوه بنوشم. (I would like to have some coffee.)
  • ما باید برای شام چیزی بخریم. (We need to buy some groceries for dinner.)
  • او چندین کتاب در مورد تاریخ خوانده است. (She has read some books about history.)
  • آیا می توانم مقداری از پول شما را قرض بگیرم؟ (Can I borrow some money from you?)
  • هنوز مقداری کار برای انجام دادن باقی مانده است. (There is still some work to be done.)

نکات:

  • از No در جملات مثبت برای تاکید بر عدم وجود چیزی استفاده می شود.
  • از Any در جملات منفی و سوالی برای پرسیدن در مورد عدم وجود یا وجود چیزی استفاده می شود.
  • از Some در جملات مثبت برای نشان دادن وجود مقداری از چیزی استفاده می شود.

 

 

https://ieltsi.farsiblog.com/1403/01/25/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-no-%D9%88-any-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C/
https://mehrani.farsiblog.net/Post/30/The-uses-and-differences-of-no-and-any-in-English.html
http://goodday20222.parsiblog.com/Posts/146/%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b1%d8%af+%d9%87%d8%a7+%d9%88+%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa+%d9%87%d8%a7%d9%8a+no+%d9%88+any+%d8%af%d8%b1+%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%d9%8a%d8%b3%d9%8a/
https://new-ielts.yektablog.net/Post/156/The-uses-and-differences-of-no-and-any-in-English.html
https://t.me/c/2016692579/80
https://ble.ir/tat_school/6334873647608155/1713162272334
روبیکا
https://qr.ae/psPIAq
http://tatschool.blogfa.com/post/205
https://my-favorite-english.blog.ir/1403/01/25/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-no-%D9%88-any-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C

در اینجا لیست کامل تری از اصطلاحات رایج مربوط به تمایل و بیزاری در زبان انگلیسی به همراه معنی و مثال آنها آورده شده است:

تمایل:

  • be about to do sth.: در شرف انجام کاری بودن
    • مثال: I was about to leave when the phone rang. (در حال رفتن بودم که تلفن زنگ زد.)
  • fancy doing sth.: تمایل به انجام کاری داشتن
    • مثال: Do you fancy going to the cinema tonight? (دوست داری امشب سینما بریم؟)
  • be in the mood for sth.: میل و رغبت به انجام کاری داشتن
    • مثال: I'm not really in the mood for going out tonight. (امشب حوصله بیرون رفتن ندارم.)
  • be keen on sth.: مشتاق چیزی بودن
    • مثال: She's really keen on learning Spanish. (او خیلی مشتاق یادگیری زبان اسپانیایی است.)
  • be fond of sth.: به چیزی علاقه داشتن
    • مثال: I'm quite fond of chocolate. (من به شکلات علاقه زیادی دارم.)
  • have a liking for sth.: به چیزی علاقه داشتن
    • مثال: He has a liking for old cars. (او به ماشین های قدیمی علاقه دارد.)
  • be partial to sth.: به چیزی علاقه داشتن (به طور خاص غذا)
    • مثال: I'm quite partial to a good cup of tea. (من به یک فنجان چای خوب علاقه زیادی دارم.)
  • have a sweet tooth: دندان شیرین داشتن (علاقه به خوردن شیرینی)
    • مثال: She has a bit of a sweet tooth, so she always has chocolate in the house. (او کمی دندان شیرین دارد، بنابراین همیشه در خانه شکلات دارد.)
  • have a craving for sth.: هوس چیزی را داشتن
    • مثال: I'm having a craving for ice cream. (هوس بستنی کرده ام.)
  • itch to do sth.: مشتاقانه منتظر انجام کاری بودن
    • مثال: I was itching to get home and start reading my new book. (مشتاقانه منتظر بودم که به خانه برسم و کتاب جدیدم را شروع به خواندن کنم.)
  • yearn for sth.: اشتیاق به چیزی داشتن
    • مثال: She yearned for the day when she could finally see her family again. (او اشتیاق داشت روزی را ببیند که بالاخره بتواند دوباره خانواده اش را ببیند.)
  • pine for sth.: حسرت چیزی را داشتن
    • مثال: He pined for the days when he was young and free. (او حسرت روزهایی را داشت که جوان و آزاد بود.)

بیزاری:

  • can't stand sth.: تابِ تحمل چیزی را نداشتن
    • مثال: I can't stand the smell of cigarette smoke. (من بوی دود سیگار را تحمل نمی کنم.)
  • detest sth.: بیزار بودن از چیزی
    • مثال: She detests cleaning the bathroom. (او از تمیز کردن حمام بیزار است.)
  • abhor sth.: نفرت داشتن از چیزی
    • مثال: He abhors violence in any form. (او از هر نوع خشونت بیزار است.)
  • loathe sth.: بیزار بودن از چیزی
    • مثال: I loathe the taste of liver. (من از طعم جگر بیزارم.)
  • despise sth.: تحقیر کردن چیزی
    • مثال: He despises people who are cruel to animals. (او کسانی که با حیوانات بی رحم هستند تحقیر می کند.)
  • have an aversion to sth.: بیزاری شدید از چیزی داشتن
    • مثال: She has an aversion to spiders. (او از عنکبوت ها بیزار است.)
  • not be keen on sth.: علاقه ای به چیزی نداشتن
    • مثال: I'm not really keen on horror movies. (من به فیلم های ترسناک علاقه ای ندارم.)
  • dislike sth.: دوست نداشتن چیزی
    • مثال: I dislike loud music. (من از موسیقی بلند متنفرم.)
  • be put off sth.: از چیزی دلزده شدن
    • مثال: I was put off by the restaurant's bad reviews. (نظرات بد رستوران من را از آن دلزده کرد.)
  • *have no stomach for sth.: حوصله چیزی را نداشتن
    • مثال: I don't have the stomach for violence. (من حوصله خشونت را ندارم.)

 

https://ieltsi.farsiblog.com/1403/01/25/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C-Friendship-%D9%88-%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-Co-operation-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%84%D8%AA%D8%B3/
https://mehrani.farsiblog.net/Post/29/Words-and-terms-related-to-Friendship-and-Cooperation-in-IELTS.html
http://goodday20222.parsiblog.com/Posts/145/%da%a9%d9%84%d9%85%d8%a7%d8%aa+%d9%88+%d8%a7%d8%b5%d8%b7%d9%84%d8%a7%d8%ad%d8%a7%d8%aa+%d9%85%d8%b1%d8%a8%d9%88%d8%b7+%d8%a8%d9%87+%d8%af%d9%88%d8%b3%d8%aa%d9%8a+Friendship+%d9%88+%d9%87%d9%85%da%a9%d8%a7%d8%b1%d9%8a+Co-operation/
https://new-ielts.yektablog.net/Post/155/Words-and-terms-related-to-Friendship-and-Cooperation-in-IELTS.html
https://t.me/c/2016692579/79
https://ble.ir/tat_school/7701372039537551/1713162270931
روبیکا
https://qr.ae/psPIoT
http://tatschool.blogfa.com/post/204
https://my-favorite-english.blog.ir/1403/01/25/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C-Friendship-%D9%88-%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-Co-operation-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%84%D8%AA%D8%B3

اصطلاحات تمایل و بیزاری در انگلیسی

در اینجا لیستی از اصطلاحات رایج مربوط به تمایل و بیزاری در زبان انگلیسی به همراه معنی و مثال آنها آورده شده است:

تمایل:

  • get carried away: از خود بیخود شدن، جوگیر شدن
    • مثال: Amelia got carried away when she started talking about the book. (آملیا وقتی شروع به صحبت در مورد آن کتاب کرد، از خود بیخود شد.)
  • get excited: هیجان زده شدن
    • مثال: I got excited when I won the lottery. (وقتی در قرعه کشی برنده شدم، هیجان زده شدم.)
  • adore sb. /sth.: عاشق کسی/ چیزی بودن
    • مثال: I adore my dog. (من عاشق سگم هستم.)
  • be passionate about sth.: علاقه زیادی به چیزی داشتن
    • مثال: She is passionate about music. (او عاشق موسیقی است.)
  • avid: مشتاق
    • مثال: He is an avid reader. (او یک خواننده مشتاق است.)
  • have / has a yearning for sth.: برای چیزی اشتیاق شدید داشتن
    • مثال: She had a yearning for adventure. (او اشتیاق شدیدی به ماجراجویی داشت.)
  • have / has a craving for sth.: به شدت خواستار چیزی بودن
    • مثال: I have a craving for chocolate. (من به شدت خواستار شکلات هستم.)
  • be fond of sb. /sth.: شیفته چیزی/ کسی بودن
    • مثال: She is fond of cooking. (او عاشق آشپزی است.)
  • quite like sb. /sth.: به کسی یا چیزی خیلی علاقه داشتن
    • مثال: I quite like going to the cinema. (من علاقه زیادی به سینما رفتن دارم.)

بیزاری:

  • be indifferent to sth.: نسبت به چیزی بی تفاوت بودن
    • مثال: He was indifferent to the whole situation. (او نسبت به کل وضعیت بی تفاوت بود.)
  • dislike sb. /sth.: دوست نداشتن کسی/ چیزی
    • مثال: I dislike loud music. (من از موسیقی بلند متنفرم.)
  • have a strong aversion to sb. /sth.: از کسی/ چیزی به شدت بیزار بودن
    • مثال: She has a strong aversion to spiders. (او از عنکبوت ها به شدت بیزار است.)
  • be reluctant to do sth.: بی میلی نسبت به انجام کاری
    • مثال: I was reluctant to leave the party. (من تمایلی به ترک مهمانی نداشتم.)
  • can’t stand sb. /sth.: تابِ تحمل کسی/چیزی را نداشتن
    • مثال: I can't stand the smell of cigarette smoke. (من بوی دود سیگار را تحمل نمی کنم.)
  • loathe sth.: بیزار بودن از چیزی
    • مثال: I loathe cleaning the bathroom. (من از تمیز کردن حمام بیزارم.)
  • detest sb. /sth.: بیزار بودن از کسی/ چیزی
    • مثال: He detests his job. (او از شغلش بیزار است.)

اینها فقط چند نمونه از اصطلاحات متعددی هستند که می توان برای بیان تمایل و بیزاری در زبان انگلیسی استفاده کرد. انتخاب اصطلاح مناسب به موقعیت و شدت احساس شما بستگی دارد.

 

https://ieltsi.farsiblog.com/1403/01/25/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%84-like-%D9%88-%D8%A8%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-dislike-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%84%D8%AA%D8%B3/
https://mehrani.farsiblog.net/Post/28/Words-and-terms-related-to-liking-and-disliking-in-IELTS.html
http://goodday20222.parsiblog.com/Posts/144/%da%a9%d9%84%d9%85%d8%a7%d8%aa+%d9%88+%d8%a7%d8%b5%d8%b7%d9%84%d8%a7%d8%ad%d8%a7%d8%aa+%d9%85%d8%b1%d8%a8%d9%88%d8%b7+%d8%a8%d9%87+%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%8a%d9%84+like+%d9%88+%d8%a8%d9%8a%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d9%8a+dislike+%d8%af%d8%b1+%d8%a2%d9%8a%d9%84%d8%aa%d8%b3/
https://new-ielts.yektablog.net/Post/154/Words-and-terms-related-to-liking-and-disliking-in-IELTS.html
https://t.me/c/2016692579/78
https://ble.ir/tat_school/3452623917131399/1713162269263
روبیکا
https://qr.ae/psPIoO
http://tatschool.blogfa.com/post/203
https://my-favorite-english.blog.ir/1403/01/25/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%84-like-%D9%88-%D8%A8%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-dislike-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%84%D8%AA%D8%B3

 

  • dispose of sth.: دور ریختن چیزی
    • EXP: Some waste is disposed of under the sea. (برخی زباله‌ها زیر دریا دفع می‌شوند)
  • throw away: دور انداختن
    • EXP: It seems efforts to restrain the use of disposable chopsticks face many obstacles. (به نظر می رسد تلاش برای جلوگیری از کاربرد چاپستیک (چوب های غذاخوری) یکبار مصرف با موانع زیادی روبرو است)
  • vicious circle: دور باطل
    • EXP: She got caught in a vicious circle of dieting and weight gain. (او گرفتار دور باطل رژیم گرفتن و افزایش وزن شد)
  • adverse effect: اثر نامطلوب
    • EXP: The policy may have adverse effects on the economy. (این سیاست ممکن است اثرات نامطلوبی بر اقتصاد داشته باشد)
  • non-biodegradable material: مواد غیرزیست تخریب پذیر (غیر قابل تجزیه زیستی)
    • EXP: Non-biodegradable material does not decay or dissolve away by natural forces. (مواد غیر قابل تجزیه زیستی به واسطه عوامل طبیعی تجزیه نمی شوند یا از بین نمی روند)
  • reusable: مواد قابل استفاده مجدد
  • recyclable material: قابل بازیافت
    • EXP: When recyclable material is not disposed of correctly, it may add to the mass of polluting waste. (وقتی مواد قابل بازیافت به درستی دور ریخته نمی‌شوند، ممکن است به توده زباله های آلاینده افزوده شود)
  • pollution reduction: کاهش آلودگی
    • EXP: Long-term traffic and pollution reduction would depend on educating the public to use public transport more, and on governments using public money to construct and run efficient systems. (کمبریج آیلتس 8)
  • use sth. wastefully: از چیزی بدون ملاحظه استفاده کردن / مصرف مسرفانه چیزی
    • EXP: Electricity is often used wastefully. (مصرف برق اغلب با اسراف همراه است)
  • hydro-electric power: انرژی برق آبی / هیدروالکتریک
    • EXP: Clean sources of energy include solar, wind, hydro-electric and nuclear power. (منابع انرژی پاک عبارتند از انرژی خورشیدی، بادی، برق آبی و هسته ای)
  • the biosphere: زیست کره / بیوسفر
    • EXP: Scientists are wondering what effects global warming will have on the biosphere. (دانشمندان در این فکر هستند که گرمایش جهانی چه تأثیراتی بر زیست کره خواهد داشت)
  • endangered species: گونه های در معرض خطر انقراض
    • EXP: 40% of the species on Earth are endangered species, which means they are at risk of becoming extinct. (40 درصد از گونه های روی زمین گونه های در معرض خطر انقراض هستند و این بدان معناست که آنها در معرض خطر نابود شدن هستند)
  • equilibrium: تعادل
    • EXP: Destruction of old material and formation of new material are in permanent dynamic equilibrium. (کمبریج آیلتس 8)
  • ozone layer: لایه ازن
    • EXP: Scientists have been worried about the hole in the ozone layer which appeared over Antarctica. (دانشمندان نگران سوراخ لایه ازن بوده اند که بر فراز جنوبگان ظاهر شده است)
  • the atmosphere: اتمسفر (جو)
    • EXP: These factories are releasing toxic gases into the atmosphere. (این کارخانه ها گازهای سمی را در جو آزاد می کنند)
  • cause irreversible damage: ایجاد کردن صدمات جبران ناپذیر
    • EXP: In some countries, air pollution is causing irreversible damage to the environment. (در برخی کشورها، آلودگی هوا صدمات جبران ناپذیری به محیط زیست وارد می کند)
  • be permanently damaged: آسیب دیدن داﺋمی
    • EXP: The ecosystem that plays a part in natural processes such as climate or the food chain may be permanently damaged. (اکوسیستمی که در فرآیندهای طبیعی مانند آب و هوا یا زنجیره غذایی نقش دارد ممکن است برای همیشه آسیب ببیند)
  • global warming: گرمایش جهانی / گرمایش زمین
    • EXP: Scientists and environmental activists continue to argue over the seriousness of global warming. (دانشمندان و فعالان محیط زیست همچنان در مورد وخامت گرمایش جهانی بحث می کنند)
  • greenhouse effect: اثر گلخانه ای
    • EXP: The greenhouse effect is a complicated process by which the earth is becoming progressively warmer.
  •  

  • car emissions: آلاینده های ساتع شده از خودرو، آلایندگی خودرو
    • EXP: Cities across the UK are cracking down on air pollution by enforcing strict car emission control. (شهرهای سراسر بریتانیا با اعمال کنترل دقیق بر آلایندگی خودروها، با آلودگی هوا مقابله می کنند)
  • exhaust fumes: دود اگزوز
    • EXP: Exhaust fumes contain carbon monoxide and can be extremely dangerous. (دود اگزوز حاوی مونوکسید کربن است و می تواند بسیار خطرناک باشد)
  • respiratory diseases: بیماری های تنفسی
    • EXP: Britain has the highest death rates from respiratory diseases in Europe. (بریتانیا بالاترین میزان مرگ و میر ناشی از بیماری های تنفسی را در اروپا دارد)
  • soil erosion: فرسایش خاک
    • EXP: Accelerated soil erosion by water or wind may affect both agricultural areas and the natural environment. (فرسایش سریع خاک توسط آب یا باد ممکن است بر مناطق کشاورزی و محیط طبیعی تأثیر بگذارد)
  • desertification: بیابان زایی
    • EXP: Desertification is the process by which land changes into desert. (بیابان زایی فرآیندی است که طی آن زمین به بیابان تبدیل می شود)
  • groundwater: آب های زیرزمینی
    • EXP: Most concern over groundwater contamination has centered on pollution caused by human activities. (بیشترین نگرانی در مورد آلودگی آب های زیرزمینی بر آلودگی ناشی از فعالیت های انسانی متمرکز شده است)
  • seawater desalination: نمک زدایی آب دریا / شیرین سازی آب دریا
    • EXP: Seawater desalination involves removing the salt from water to make it drinkable. (نمک زدایی آب دریا شامل حذف نمک از آب برای قابل شرب کردن آن است)
  • chemical fertiliser: کود شیمیایی
    • EXP: Even though chemical fertilisers can make the plants grow well, they may cause health problems for us and reduce our quality of life. (اگرچه کودهای شیمیایی می توانند باعث رشد بهتر گیاهان شوند، ممکن است مشکلاتی برای سلامتی ما به وجود آورده و کیفیت زندگی ما را پایین آورند)
  • pesticide: آفت کش
    • EXP: Recent studies have linked breast cancer to pesticides used on fruits. (مطالعات اخیر سرطان سینه را با آفت‌کش‌های بکار رفته بر روی میوه‌ها مرتبط دانسته‌اند)
  • acid rain: باران اسیدی
    • EXP: Acid rain is causing immense damage to tropical rain forests. (باران اسیدی به جنگل‌های بارانی استوایی آسیب زیادی وارد می‌کند)
  • be saturated with…: اشباع شدن از …
    • EXP: The air has been saturated with harmful chemicals, dust and other contaminants. (هوا از مواد شیمیایی مضر، گرد و غبار و سایر آلاینده ها اشباع شده است)
  • upset the ecosystem: برهم زدن اکوسیستم
  • destroy the ecosystem: اکوسیستم را نابود کردن
    • EXP: The Gulf of Mexico oil spill has greatly upset the ecosystem. (نشت نفت خلیج مکزیک اکوسیستم را به شدت بر هم زده است)
  • redress the ecological balance: اصلاح تعادل اکولوژیکی
    • EXP: In these circumstances, government intervention is important to redress the ecological balance. (در این شرایط ، مداخله دولت برای اصلاح تعادل اکولوژیکی مهم است)
  • industrial waste: زباله / پسماند صنعتی
    • EXP: Despite opposition from environmentalist groups, industrial waste continues to pollute the rivers, lakes and oceans. (با وجود مخالفت گروه های طرفدار محیط زیست، زباله های صنعتی همچنان رودخانه ها، دریاچه‌ها و اقیانوس ها را آلوده می کنند)
  • discharge: تخلیه
    • EXP: Large amounts of industrial waste are discharged daily by the factory. (روزانه مقادیر زیادی زباله صنعتی توسط این کارخانه تخلیه می شود)
  • at the expense of sth. / sb.: به ضرر کسی/ چیزی، به قیمت نابودی کسی / چیزی
    • EXP: They accused BP of pursuing profit at the expense of the environment. (آنها بریتیش پترولیوم را متهم کردند که در صدد کسب منفعت به قیمت نابودی محیط زیست بوده است)
    •  
  • at the cost of sth.: به قیمت چیزی تمام شدن
    • EXP: Sometimes pets may take up too much of a person’s attention at the cost of his/her family life.

منابع طبیعی:

  • natural resources: منابع طبیعی
  • fossil fuels: سوخت های فسیلی
  • renewable energy sources: منابع انرژی تجدیدپذیر
  • solar energy: انرژی خورشیدی
  • wind power: انرژی باد
  • hydropower: انرژی آبی
  • geothermal energy: انرژی زمین گرمایی
  • nuclear power: انرژی هسته ای
  • biomass: زیست توده
  • conservation: حفاظت
  • sustainability: پایداری

آلودگی:

  • air pollution: آلودگی هوا
  • water pollution: آلودگی آب
  • soil pollution: آلودگی خاک
  • noise pollution: آلودگی صوتی
  • light pollution: آلودگی نوری
  • waste: زباله
  • hazardous waste: زباله های خطرناک
  • recycling: بازیافت
  • composting: کمپوست سازی

تغییرات آب و هوایی:

  • climate change: تغییرات آب و هوایی
  • global warming: گرمایش جهانی
  • greenhouse effect: اثر گلخانه ای
  • carbon footprint: ردپای کربن
  • deforestation: جنگل زدایی
  • desertification: بیابان زایی
  • rising sea levels: بالا آمدن سطح دریا
  • extreme weather events: رویدادهای شدید آب و هوایی

حیات وحش:

  • biodiversity: تنوع زیستی
  • endangered species: گونه های در معرض خطر انقراض
  • habitat: زیستگاه
  • extinction: انقراض
  • conservation: حفاظت
  • wildlife: حیات وحش
  • deforestation: جنگل زدایی
  • poaching: شکار غیرمجاز

سازمان های زیست محیطی:

  • Environmental Protection Agency (EPA): آژانس حفاظت از محیط زیست
  • World Wildlife Fund (WWF): صندوق جهانی حیات وحش
  • Greenpeace: صلح سبز
  • Sierra Club: باشگاه سیِرا
  • Natural Resources Defense Council (NRDC): شورای دفاع از منابع طبیعی

اصطلاحات دیگر:

  • sustainable development: توسعه پایدار
  • eco-friendly: دوستدار محیط زیست
  • carbon neutral: کربن خنثی
  • footprint: ردپا
  • greenhouse gas: گاز گلخانه ای
  • ozone layer: لایه ازن
  • acid rain: باران اسیدی
  • renewable resource: منبع تجدیدپذیر
  • non-renewable resource: منبع تجدیدناپذیر

 

https://ieltsi.farsiblog.com/1403/01/25/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AD%DB%8C%D8%B7-%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA-environment-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C/
https://mehrani.farsiblog.net/Post/27/Words-and-terms-related-to-environment-in-English.html
http://goodday20222.parsiblog.com/Posts/143/%da%a9%d9%84%d9%85%d8%a7%d8%aa+%d9%88+%d8%a7%d8%b5%d8%b7%d9%84%d8%a7%d8%ad%d8%a7%d8%aa+%d9%85%d8%b1%d8%a8%d9%88%d8%b7+%d8%a8%d9%87+%d9%85%d8%ad%d9%8a%d8%b7+%d8%b2%d9%8a%d8%b3%d8%aa+environment+%d8%af%d8%b1+%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%d9%8a%d8%b3%d9%8a/
https://new-ielts.yektablog.net/Post/153/Words-and-terms-related-to-environment-in-English.html
https://t.me/c/2016692579/77
https://ble.ir/tat_school/34568948278343804/1713162266955
روبیکا
https://qr.ae/psPIFQ
http://tatschool.blogfa.com/post/202
https://my-favorite-english.blog.ir/1403/01/25/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AD%DB%8C%D8%B7-%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA-environment-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C

تفاوت usually و often:

معنی:

  • usually: به طور منظم، به طور عادت
  • often: مکرراً، به طور متناوب

کاربرد:

  • usually: برای بیان عادت ها و کارهایی که به طور منظم انجام می شوند
  • often: برای بیان کارهایی که مکرراً انجام می شوند، اما نه به طور منظم و به عنوان عادت

مثال:

  • usually:
    • I usually go to the gym on Mondays and Wednesdays. (من دوشنبه ها و چهارشنبه ها به طور معمول به باشگاه می روم.)
    • She usually wakes up at 7 o'clock. (او معمولاً ساعت 7 صبح بیدار می شود.)
  • often:
    • I often go to the movies with my friends. (من اغلب با دوستانم به سینما می روم.)
    • It often rains in the afternoon in this city. (در این شهر اغلب بعد از ظهر باران می آید.)

نکات:

  • Usually برای تاکید بر عادت بودن کار استفاده می شود، در حالی که often فقط به تکرار اشاره دارد.
  • Usually با افعال زمان حال ساده استفاده می شود، در حالی که often می تواند با زمان های مختلف فعل استفاده شود.
  • در برخی موارد می توان از usually به جای often استفاده کرد، اما معنای جمله کمی تغییر می کند.

قابل جایگزینی:

  • Usually و often را نمی توان همیشه به جای یکدیگر استفاده کرد، زیرا usually به عادت ها اشاره می کند، در حالی که often نشان دهنده انجام مکرر کاری است، اما نه به طور منظم.

مثال:

  • I often watch popular Netflix series. (من اغلب سریال های محبوب نتفلیکس را تماشا می کنم.) (صحیح)
  • I usually watch popular Netflix series. (من معمولا سریال های محبوب نتفلیکس را تماشا می کنم.) (غلط، زیرا این جمله نشان می دهد که تماشای سریال های نتفلیکس به یک عادت تبدیل شده است، که ممکن است درست نباشد.)

معنی و کاربرد often:

معنی:

  • often قید تکرار به معنای "بارها" یا "مکرر" است.
  • به چیزی اشاره دارد که اغلب اتفاق می‌افتد، اما نه همیشه.

کاربرد:

  • برای نشان دادن فراوانی یک عمل استفاده می‌شود.
  • معمولاً با زمان حال ساده استفاده می‌شود.
  • می‌توان از آن برای پرسش و پاسخ در مورد تکرار یک عمل استفاده کرد.

مثال‌ها:

  • Mike often cooks dinner. (مایک اغلب شام می‌پزد.)
  • She often goes out with friends. (او اغلب با دوستانش بیرون می‌رود.)
  • How often do you call your mother? (چند وقت یکبار به مادرت زنگ می‌زنی؟)

نکات:

  • often به این معنی نیست که یک عمل هر بار یا هر روز اتفاق می‌افتد.
  • often شبیه به قیدهای دیگری مانند "frequently" و "regularly" است.

معنی و کاربرد usually

معنی:

  • usually به کاری اشاره دارد که به عنوان یک عادت انجام می دهید.
  • به طور کلی، 90 درصد مواقع اتفاق می افتد.
  • منظم تر و قابل پیش بینی تر از often است.

کاربرد:

  • برای بیان عادت ها و کارهای روزمره استفاده می شود.
  • برای نشان دادن اینکه کاری به طور کلی اتفاق می افتد، اما نه همیشه.
  • برای متمایز کردن عادت ها از اتفاقات تصادفی یا غیرمعمول.

مثال:

  • I usually get up at 6:30 AM. (من معمولاً ساعت 6:30 صبح بیدار می شوم.)
  • She usually goes for a walk after dinner. (او معمولاً بعد از شام به پیاده روی می رود.)
  • They usually respond to emails within 24 hours. (آنها معمولاً در عرض 24 ساعت به ایمیل ها پاسخ می دهند.)

نکات:

  • usually را می توان با کلمات دیگری مانند "normally", "as a rule", "ordinarily" جایگزین کرد.
  • usually را می توان با قیدهای زمان مانند "often", "always", "sometimes" و "never" همراه کرد.
  • usually را می توان برای تاکید بر اینکه کاری به طور کلی اتفاق می افتد، اما نه همیشه، استفاده کرد.

مثال:

  • I usually get home by 6 PM, but I might be late tonight. (من معمولاً تا ساعت 6 عصر به خانه می رسم، اما ممکن است امشب دیرتر برسم.)
  • She usually likes to cook, but she ordered takeout tonight. (او معمولاً دوست دارد آشپزی کند، اما امشب غذای بیرون سفارش داد.)

 

https://ieltsi.farsiblog.com/1403/01/25/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-usually%D9%88-often-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C/
https://mehrani.farsiblog.net/Post/26/The-difference-between-usually-and-often-in-English.html
http://goodday20222.parsiblog.com/Posts/142/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa+usually%c2%a0%d9%88+often+%d8%af%d8%b1+%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%d9%8a%d8%b3%d9%8a/
https://new-ielts.yektablog.net/Post/152/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA+usually%C2%A0%D9%88+often+%D8%AF%D8%B1+%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C
https://t.me/c/2016692579/76
https://ble.ir/tat_school/468016125290706/1713162265209
روبیکا
https://qr.ae/psPIoE
http://tatschool.blogfa.com/post/201
https://my-favorite-english.blog.ir/1403/01/25/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-usually%C2%A0%D9%88-often-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C

تفاوت بین "among" و "amongst" در انگلیسی در استفاده و فراوانی آنها است. "Among" و "amongst" هر دو به معنای "در میان" هستند، اما "among" به طور خاص در انگلیسی آمریکایی رایج‌تر است، در حالی که "amongst" نسخه قدیمی‌تر و معمولاً در انگلیسی بریتانیایی استفاده می‌شود.

به مثالهای زیر توجه کنید:

  1. "But the bravest man amongst us is afraid of himself."

معنای جمله: اما شجاع‌ترین مرد در میان ما از خودش می‌ترسد.

  1. "Reality is the leading cause of stress amongst those in touch with it."

معنای جمله: واقعیت عامل اصلی استرس در میان کسانی است که با آن در تماس هستند.

بر اساس پیکره انگلیسی آکسفورد، تعداد استفاده‌های "among" بیشتر از "amongst" است. برای مثال، در نوشته‌های آمریکایی، "among" حدود 300000 بار ذکر شده است، در حالی که "amongst" تنها حدود 10000 بار ظاهر شده است.

در عبارتهایی که پس از "among" یا "amongst" عبارت اسمی جمع ظاهر می‌شود، این دو واژه استفاده می‌شوند. به مثالهای زیر توجه کنید:

  1. "I’m not worried about her. She’s living among friends."

معنای جمله: من نگران او نیستم. او در میان دوستان زندگی می‌کند.

  1. "I think I’ve got that album among my boxes of CDs upstairs."

معنای جمله: فکر می‌کنم آن آلبوم را در میان جعبه‌های سی‌دی‌های خود در طبقه بالا دارم.

در موارد رسمی‌تر، "amongst" ممکن است به جای "among" استفاده شود، اما همچنان "among" در انگلیسی عمومی رایج‌تر است. به مثال زیر توجه کنید:

"The results show that both girls are amongst the top 10% of students in the whole school."

معنای جمله: نتایج نشان می‌دهد که هر دو دختر جزو 10 درصد دانش‌آموزان برتر کل مدرسه هستند.

 

 

https://telegra.ph/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-among-%D9%88-amongst-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-04-08
https://medium.com/@tatschoolonline2020/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-among-%D9%88-amongst-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-218dc0354379
https://maryam-training.loxblog.com/post/174
http://matselect.rozblog.com/post/135
https://t.me/c/2016692579/75
https://x.com/TatAcademy39237/status/1779745736604762145
https://www.tumblr.com/tatschool/747149650303320064/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-among-%D9%88-amongst-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C?source=share
https://ble.ir/tat_school/28006001699102056/1712537425808
https://forum.majidonline.com/threads/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-among-%D9%88-amongst-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C.242926/
https://telescope.ac/https-tatschoolir/eo0i0p5lo4dwz8b01waeb2

تفاوت های usually و always:

usually:

  • به معنای "معمولا" یا "اغلب" است.
  • برای اشاره به چیزی استفاده می شود که در اکثر مواقع اتفاق می افتد، اما نه همیشه.
  • استثناهایی برای قاعده وجود دارد.

مثال:

  • I usually go to the gym after work. (من معمولاً بعد از کار به باشگاه می روم.)

always:

  • به معنای "همیشه" است.
  • برای اشاره به چیزی استفاده می شود که بدون استثنا اتفاق می افتد.
  • هیچ استثنایی برای قاعده وجود ندارد.

مثال:

  • I always brush my teeth before bed. (من همیشه قبل از خواب دندان هایم را مسواک می زنم.)

نکات:

  • Usually برای عادت ها یا روال های معمول استفاده می شود، در حالی که always برای قوانین طبیعی یا حقایق استفاده می شود.
  • Usually با افعال زمان حال ساده استفاده می شود، در حالی که always می تواند با هر زمان فعلی استفاده شود.
  • از usually قبل از a و an استفاده نمی کنیم.

مثال های بیشتر:

  • Usually, I get to work on time. (معمولاً به موقع به سر کار می رسم.)
  • The sun always rises in the east. (خورشید همیشه از شرق طلوع می کند.)
  • I usually drink coffee in the morning. (من معمولاً صبح ها قهوه می نوشم.)
  • She always tells the truth. (او همیشه حقیقت را می گوید.)
  • It usually rains in Seattle. (معمولاً در سیاتل باران می بارد.)

تفاوت بین usually و always در جمله:

usually:

  • معنی: بیشتر اوقات، اما نه همیشه
  • کاربرد: توصیف عادت ها، روال ها یا روندهای عمومی
  • معادل فارسی: معمولاً، غالباً، اکثراً
  • مثال ها:
    • I usually wake up early in the morning.
    • He usually takes the bus to work.
    • They usually go to the park on weekends.

always:

  • معنی: بدون استثنا، همیشه
  • کاربرد: توصیف اعمال یا رفتارهایی که ثابت یا بدون تغییر هستند
  • معادل فارسی: همیشه، همواره، دائماً
  • مثال ها:
    • I always brush my teeth before bed.
    • She always shows up on time for her appointments.
    • They always help those in need.

نکات مهم:

  • اگر در مورد اتفاقی صحبت می کنید که بیشتر اوقات، اما نه همیشه اتفاق می افتد، از usually استفاده کنید.
  • اگر در مورد اتفاقی صحبت می کنید که بدون استثنا همیشه اتفاق می افتد، از always استفاده کنید.
  • استفاده از usually و always در یک جمله با هم غلط است.
  • در زبان انگلیسی، usually قبل از فعل اصلی و always بعد از فعل کمکی (مانند do، does، have، has) یا فعل اصلی قرار می گیرد.

مثال های بیشتر:

  • Usually:
    • I usually drink coffee, but sometimes I prefer tea.
    • He usually gets to school on time, unless there is heavy traffic.
    • They usually travel during the holidays.
  • Always:
    • I always respect my mother.
    • She always keeps her promises.
    • They always have each other's backs.

اشتباهات رایج

 

زمانی که در مورد استفاده از قیدها صحبت می‌کنیم، اشتباهاتی وجود دارد که زبان آموزان ممکن است به آنها وارد شوند. یکی از رایج‌ترین این اشتباهات، استفاده نادرست از "usually" و "always" به جای یکدیگر است. اگرچه به نظر ممکن است این دو واژه معانی مشابهی داشته باشند، اما واقعاً معانی متفاوتی دارند و باید با دقت استفاده شوند.

یکی از اشتباهات رایج این است که این دو واژه را به گونه‌ای استفاده می‌کنیم که به نظر می‌رسد که همیشه معانی مشابهی دارند. با این حال، "usually" به این معنی است که چیزی در بیشتر مواقع اتفاق می‌افتد، اما نه همیشه. به عبارت دیگر، این به نشان دادن عادت‌هایی که در اکثر مواقع صورت می‌گیرند می‌پردازد. از سوی دیگر، "always" به معنی این است که هر بار چیزی بدون استثنا اتفاق می‌افتد، به عبارت دیگر همیشه و بدون توقف رخ می‌دهد.

برای بهتر درک کردن، به دو جمله زیر توجه کنید:

  1. "I usually eat breakfast at 7am."

این جمله به این معنی است که بیشتر مواقع، صبحانه را ساعت ۷ صبح می‌خورید، اما ممکن است در برخی از مواقع این کار را نکنید.

  1. "I always eat breakfast at 7am."

در این جمله، شما اعلام می‌کنید که هر روز و بدون هیچ استثنایی، ساعت ۷ صبح صبحانه می‌خورید.

به عنوان مثال دیگر، فرض کنید جمله‌های زیر را در نظر بگیرید:

  1. "I usually take the bus to work."

این جمله نشان می‌دهد که بیشتر اوقات شما با اتوبوس به محل کار می‌روید، اما ممکن است در برخی از مواقع دیگری از وسایل نقلیه دیگری استفاده کنید.

  1. "I always take the bus to work."

در این جمله، شما اظهار می‌کنید که هرگز از اتوبوس برای رسیدن به محل کار خود استفاده نمی‌کنید و همیشه این کار را انجام می‌دهید.

برای جلوگیری از اشتباه‌گیری بین "usually" و "always"، مهم است که تفاوت بین این دو را درک کنید. به دفعات عملی که صورت می‌گیرد فکر کنید، وقتی چیزی بیشتر از نصف مواقع اتفاق می‌افتد از "usually" استفاده کنید، اما وقتی که همیشه و بدون هیچ استثنایی رخ می‌دهد از "always" استفاده کنید. همچنین، بافت جمله را در نظر بگیرید؛ "usually" برای توصیف عادت‌هایی استفاده می‌شود که ثابت یا دائمی نیستند، در حالی که "always" به عادت‌های دائمی اشاره دارد.

با این نکات به خاطر داشته باشید که با توجه به بافت جمله، انتخاب بین "usually" و "always" مهم است. هر دو این واژه‌ها به تعداد زیادی صورت می‌گیرند، اما انتخاب میان آنها بستگی به بافت جمله دارد و معنی آنها جایگزینی قابل توجه ندارد.

 

استثناهای قاعده "usually" و "always":

قوانین کلی:

  • usually: نشان دهنده ی اتفاقی که بیشتر اوقات، اما نه همیشه، رخ می دهد.
  • always: نشان دهنده ی اتفاقی که بدون استثنا همیشه رخ می دهد.

استثناها:

  • جمله های منفی:
    • در جمله های منفی، "usually" را می توان با "not always" و "always" را می توان با "not necessarily" جایگزین کرد.
    • مثال: "She usually drinks coffee in the morning. (معمولاً صبح ها قهوه می نوشد.)" -> "She doesn't always drink coffee in the morning. (او همیشه صبح ها قهوه نمی نوشد.)"
  • معنی "always" در بافت جمله:
    • معنای "always" می تواند بسته به بافت جمله تغییر کند.
    • مثال: "I always take the bus to work. (من همیشه با اتوبوس به سر کار می روم.)" -> در این جمله، "always" به معنی "به طور منظم" یا "بیشتر اوقات" است نه "همیشه".
  • تاکید:
    • گاهی اوقات از "usually" و "always" برای تاکید و نه بیان واقعیت استفاده می شود.
    • مثال: "I always knew she would be successful. (من همیشه می دانستم که او موفق خواهد شد.)" -> در این جمله، "always" برای تاکید بر اعتماد گوینده به موفقیت فرد استفاده شده است.

نکات مهم:

  • درک این استثناها به شما کمک می کند تا از "usually" و "always" به طور موثرتری در انگلیسی استفاده کنید.
  • استفاده از "usually" و "always" در یک جمله با هم غلط است.
  • در انگلیسی، "usually" قبل از فعل اصلی و "always" بعد از فعل کمکی (مانند do، does، have، has) یا فعل اصلی قرار می گیرد.

مثال های بیشتر:

  • Usually:
    • I usually eat breakfast before I go to work, but I skipped it this morning. (من معمولاً قبل از رفتن به سر کار صبحانه می خورم، اما امروز صبح آن را رها کردم.)
    • She usually gets home by 6 pm, but she was stuck in traffic today. (او معمولاً تا ساعت 6 بعد از ظهر به خانه می رسد، اما امروز در ترافیک گیر کرده بود.)
    • They usually go to the movies on Fridays, but they went bowling last night instead. (آنها معمولاً جمعه ها به سینما می روند، اما دیشب به جای آن به بولینگ رفتند.)
  • Always:
    • I always tell the truth. (من همیشه حقیقت را می گویم.)
    • He always follows the rules. (او همیشه قوانین را رعایت می کند.)
    • They always remember their wedding anniversary. (آنها همیشه سالگرد ازدواج خود را به یاد می آورند.)

 

https://telegra.ph/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-usually-%D9%88-always-04-08
https://medium.com/@tatschoolonline2020/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-usually-%D9%88-always-636da56a0f29
https://maryam-training.loxblog.com/post/173
http://matselect.rozblog.com/post/134
https://t.me/c/2016692579/74
https://x.com/TatAcademy39237/status/1779745464499216623
https://www.tumblr.com/tatschool/747149177515048960/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-usually-%D9%88-always?source=share
https://ble.ir/tat_school/3622202527624576/1712536977315
https://forum.majidonline.com/threads/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-usually-%D9%88-always.242925/
https://telescope.ac/https-tatschoolir/v97cy9o04z8jj9mn4j74lr

تفاوت های All و Whole در زبان انگلیسی:

شباهت ها:

  • هر دو برای اشاره به تعداد کل یا مجموعه کاملی از اعضای یک گروه استفاده می شوند.
  • معمولاً با of the استفاده می شوند.
  • می توان از آنها برای اشاره به کل یک چیز قابل شمارش استفاده کرد.
  • می توان از آنها با دوره های زمانی برای تأکید بر مدت زمان استفاده کرد.

تفاوت ها:

مورد All Whole
قابل شمارش/غیرقابل شمارش هم با قابل شمارش و هم غیرقابل شمارش استفاده می شود. فقط با قابل شمارش استفاده می شود.
a/an با a/an استفاده نمی شود. با a/an استفاده می شود.
تاکید بر همه اعضای یک گروه تأکید می کند. بر تمامیت یک چیز تأکید می کند.
جمع به طور کلی با جمع استفاده می شود، اما با مفرد هم امکان پذیر است. به طور کلی با جمع استفاده می شود.

 

نکات اضافی:

  • Whole اغلب با تجربیات، رویدادها و دوره های زمانی استفاده می شود.
  • All اغلب با دستورالعمل ها، قوانین و دستورالعمل ها استفاده می شود.
  • هنگام انتخاب بین all و whole، به معنی و بافت جمله توجه کنید.

مثال ها:

  • All my family lives abroad. (همه خانواده من در خارج از کشور زندگی می کنند.)
  • I spent the whole day at the beach. (من تمام روز را در ساحل گذراندم.)
  • She ate all of the cake. (او تمام کیک را خورد.)
  • We have read all the books in the series. (ما همه کتاب های این مجموعه را خوانده ایم.)
  • I followed all the instructions carefully. (تمام دستورالعمل ها را با دقت دنبال کردم.)
  • The whole town was destroyed in the earthquake. (کل شهر در زلزله ویران شد.)
  • She had the whole story wrong. (او کل داستان را اشتباه فهمیده بود.)

خطاهای رایج مربوط به استفاده از "all" و "whole" :

  1. از "all" قبل از "a" و "an" استفاده نمی‌شود. مثال: صحیح: She ate a whole bar of chocolate in one go. غلط: She ate all a bar...

  2. نمی‌توانیم "the" را قبل از "whole" حذف کنیم و با اسم مفرد استفاده کنیم. مثال: صحیح: We travelled throughout the whole country. غلط: ... throughout whole country.

  3. "whole" اساساً با اسامی مفرد استفاده می‌شود و به عنوان صفت توصیفی با اسامی جمع معمولاً استفاده نمی‌شود.

  4. "all" به معنای کل است و می‌تواند با اسامی مفرد یا جمع، و همچنین با انواع تعیین‌کننده‌ها استفاده شود.

  5. در ساختار {all + determiner + noun}، فعل معمولاً به صورت مفرد است، مگر اینکه اسم یک اسم جمعی باشد که به افراد متعددی اشاره دارد.

  6. یک ساختار دیگر کمتر رواج دارد که {all + noun} است و فقط با اسامی غیرقابل شمارش استفاده می‌شود.

این خطاها و نکات مهم استفاده از "all" و "whole" در انگلیسی هستند.

 

خلاصه ی کاربردهای all در انگلیسی:

1. اسم:

  • all + the + اسم جمع: برای اشاره به کل یک گروه از اشیاء یا افراد. (مثال: All the students are in the classroom.)
  • all + اسم جمع: برای اشاره به تعمیم کلی در مورد یک گروه از اشیاء یا افراد. (مثال: All fish live in water.)
  • all + ضمایر: برای تاکید بر همه ی افراد یا اشیاء اشاره شده توسط ضمیر. (مثال: You all need to be here at 8:00.)
  • all + of + ضمایر مفعولی: برای اشاره به همه ی افراد یا اشیاء اشاره شده توسط ضمیر مفعولی. (مثال: I saw all of them yesterday.)
  • all (به تنهایی): به عنوان ضمیر نامعین به معنای "همه چیز" یا "همه ی افراد". (مثال: All is lost.)

2. قید:

  • all + صفت: به معنای "کاملا". (مثال: She was all tired.)
  • all + حرف اضافه: برای نشان دادن مدت زمان یا گستردگی. (مثال: They walked all through the park.)

نکات:

  • از "all" قبل از "a" یا "an" استفاده نمی کنیم.
  • معمولا "the" را قبل از "whole" در اسم های مفرد حذف نمی کنیم.
  • "all" و "whole" همیشه قابل تعویض نیستند.

مثال های بیشتر:

  • All the children were excited to see the presents. (همه ی بچه ها از دیدن هدایا هیجان زده بودند.)
  • I have read all of his books. (من همه ی کتاب های او را خوانده ام.)
  • All we want is peace. (همه ی ما فقط صلح می خواهیم.)
  • She ran all the way home. (او تمام مسیر را تا خانه دوید.)
  • The whole house was destroyed by the fire. (تمام خانه توسط آتش نابود شد.)

خلاصه کاربردهای Whole در انگلیسی:

1. کمیت نما:

  • با اسم‌های مفرد، هم قابل شمارش و هم غیرقابل شمارش استفاده می‌شود.
  • برای تاکید بر کامل بودن یا یکپارچگی یک چیز استفاده می‌شود.
  • ساختار: {determiner + whole + noun} یا {determiner + whole + adjective + noun}
  • نکته: از whole با نام مکان‌هایی که حرف تعریف دارند (مانند انگلستان) استفاده نمی‌شود، مگر اینکه از the whole of استفاده شود.
  • نکته: whole معنایی شبیه به all دارد، با این تفاوت که بر on the whole یکپارچگی چیزها تأکید می‌کند، نه اجزای تشکیل دهنده آن.
  • مثال‌ها:
    • The whole truth (تمام حقیقت)
    • The whole world (تمام دنیا)
    • The whole team (تمام تیم)
    • The whole story (تمام داستان)
    • A whole new concept (یک مفهوم کاملاً جدید)

2. صفت:

  • به عنوان مترادف entire یا complete با اسم‌های جمع استفاده می‌شود.
  • مثال‌ها:
    • Whole collections (کلکسیون‌های کامل)
    • Whole sections (بخش‌های کامل)
    • Whole computers (کامپیوترهای کامل)
    • Whole oranges (پرتقال‌های کامل)

3. اسم:

  • به معنای "کل یک واحد"
  • با حرف تعریف نامعین a whole یا the whole of استفاده می‌شود.
  • مثال‌ها:
    • A whole new world (یک دنیای کاملاً جدید)
    • The whole of France (تمام فرانسه)
    • The whole idea (کل ایده)
    • On the whole (در کل)
    • The whole of it (تمام آن)

نکات:

  • معمولا از the قبل از whole در اسم های مفرد حذف نمی کنیم.
  • whole و all همیشه قابل تعویض نیستند.

مثال های بیشتر:

  • I ate the whole cake. (من تمام کیک را خوردم.)
  • She bought a whole new wardrobe. (او یک کمد لباس کاملاً جدید خرید.)
  • The whole team is going to the party. (تمام تیم به مهمانی می روند.)
  • The whole country was affected by the flood. (کل کشور تحت تاثیر سیل قرار گرفت.)
  • On the whole, I had a good time. (در کل، اوقات خوشی را گذراندم.)

 

https://telegra.ph/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-all-%D9%88-whole-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-04-08
https://medium.com/@tatschoolonline2020/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-all-%D9%88-whole-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-f3ea011dc44d
https://maryam-training.loxblog.com/post/172
http://matselect.rozblog.com/post/133
https://t.me/c/2016692579/73
https://x.com/TatAcademy39237/status/1779744560454737923
https://www.tumblr.com/tatschool/747148734489608192/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-all-%D9%88-whole-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C?source=share
https://ble.ir/tat_school/6060253084947087/1712536504065
https://forum.majidonline.com/threads/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-all-%D9%88-whole-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C.242924/
https://telescope.ac/https-tatschoolir/3h5wglkq0kyrrlngbsr2an

خلاصه تفاوت tell و say در انگلیسی:

افعال:

  • هر دو فعل بی قاعده هستند.
  • گذشته ساده tell: told
  • گذشته ساده say: said

نقل قول:

  • say: بر کلماتی که گفته شده تمرکز دارد.
  • tell: بر محتوای پیام تمرکز دارد.
  • say در نقل قول مستقیم به کار می‌رود.
  • tell به طور کلی در نقل قول مستقیم استفاده نمی‌شود.

مفعول:

  • هر دو فعل می‌توانند مفعول مستقیم (عبارت نقل قول شده) داشته باشند.
  • tell می‌تواند مفعول غیرمستقیم (شخص) و مفعول مستقیم (عبارت) داشته باشد.
  • say مفعول غیرمستقیم نمی‌گیرد، به جای آن از عبارات با "to" استفاده می‌شود.

ساختار Tell + مفعول غیرمستقیم + to-infinitive:

  • برای نقل قول دستور استفاده می‌شود.
  • say به این شکل استفاده نمی‌شود.

انگلیسی گفتاری:

  • در صحبت‌های غیررسمی، گاهی از say + to-infinitive برای گزارش دستور یا دستورالعمل استفاده می‌شود.

نکات کلیدی:

  • از tell برای انتقال اطلاعات یا پیام به کسی استفاده می‌شود.
  • از say برای بیان کلمات یا جملات خاص استفاده می‌شود.
  • به طور کلی، tell رسمی‌تر از say است.

مثال‌ها:

  • Tell:
    • He told me he was going to the party. (او به من گفت که به مهمانی می‌رود.)
    • She told the children to be quiet. (او به بچه‌ها گفت که ساکت باشند.)
    • I told her the truth. (به او حقیقت را گفتم.)
  • Say:
    • She said, "Hello." (او گفت: "سلام.")
    • He said nothing. (او چیزی نگفت.)
    • What did you say? (چی گفتی؟)

خطاهای رایج در استفاده از say و tell در انگلیسی:

مفعول غیرمستقیم:

  • از say با مفعول غیرمستقیم استفاده نمی‌شود.
    • مثال اشتباه: "I'm in a hurry," he said to me.
    • مثال صحیح: "I'm in a hurry," he said.

نقل قول:

  • هنگام نقل قول بدون مفعول غیرمستقیم از tell استفاده کنید.
    • مثال اشتباه: Then a loud voice said, "Hello."
    • مثال صحیح: Then a loud voice said, "Hello."
  • از say برای نقل قول‌های دقیق با ذکر گوینده استفاده کنید.
    • مثال: "Good morning," said the woman behind the counter.

نکات دیگر:

  • tell: برای آموزش، اطلاع‌رسانی یا دستور دادن استفاده می‌شود.
    • مثال: She told me the news.
  • say: برای بیان کلمات یا جملات خاص، نظرات و گفتگوهای غیررسمی استفاده می‌شود.
    • مثال: He said nothing.
    • مثال: I say we go to the park.

تفاوت say و tell:

say:

  • بیان کلمات برای بیان افکار
  • تمرکز بر روی کلمات
  • مفعول مستقیم اختیاری
  • ذکر شنونده اختیاری

مثال:

  • How do you say this word in English?
  • English-speakers say “cheese” when they smile for photos.
  • Could you say that again, please?

tell:

  • اطلاع دادن به کسی
  • تمرکز بر روی اطلاعات
  • مفعول مستقیم (شخص) + جمله ضروری
  • ذکر شنونده ضروری

مثال:

  • “Could you tell me how to get to Big Ben?”
  • He told me his phone number, and I wrote it down.
  • Tell us why you’re interested in this job.

نکات:

  • در برخی موارد می توان از هر دو استفاده کرد.
  • "Say" چیزی را بیان می کند، "tell" به کسی چیزی می گوید.
  • "Tell" باید مفعول مستقیم (شخص) داشته باشد.
  • "Say" می تواند مفعول مستقیم داشته باشد یا نداشته باشد.

موارد استفاده از "tell":

  • زمانی که می خواهیم به کسی اطلاعات بدهیم.
  • زمانی که می خواهیم به کسی دستور بدهیم.
  • زمانی که می خواهیم داستانی تعریف کنیم.
  • زمانی که می خواهیم دروغی بگوییم.

موارد استفاده از "say":

  • زمانی که می خواهیم کلمه ای را تلفظ کنیم.
  • زمانی که می خواهیم نقل قول کنیم.
  • زمانی که می خواهیم نظر خود را بیان کنیم.
  • زمانی که می خواهیم به کسی سلام یا خداحافظی بگوییم.

معانی دیگر say و tell

درست است که "say" و "tell" به طور کلی به ترتیب به معنای "بیان کلمات برای بیان افکار" و "اطلاع دادن" هستند، اما هر دو کلمه معانی دیگری نیز دارند که به جای یکدیگر قابل استفاده نیستند.

معانی دیگر "say":

  • فکر کردن: "Say" می تواند به معنی "فکر کردن" یا "داشتن نظر" باشد. در این موارد، "tell" جایگزین مناسبی نیست.
    • مثال: "I say we should go to the park." (من فکر می کنم باید به پارک برویم.)
  • گفتن به کسی که چه کاری انجام دهد: "Say" گاهی اوقات می تواند به معنی "گفتن به کسی که چه کاری انجام دهد" به روشی غیررسمی استفاده شود. در این موارد، "tell" لحنی قاطعانه تر دارد.
    • مثال: "You say jump, I say how high." (تو بگو بپر، من می گویم چقدر بالا.)

معانی دیگر "tell":

  • دستور دادن: "Tell" می تواند به معنی "دستور دادن به کسی برای انجام کاری" باشد. "Say" در این معنی استفاده نمی شود.
    • مثال: "Tell me what to do!" (به من بگو چه کار کنم!)
  • گفتن داستان: "Tell" در عبارت "tell a story" (گفتن داستان) و همچنین با کلمات "tale" (داستان) و "news" (اخبار) استفاده می شود. "Say" در این موارد استفاده نمی شود.
    • مثال: "She told me a story about her childhood." (او داستانی از دوران کودکی اش برای من تعریف کرد.)
  • ادعا کردن: "Tell" می تواند به معنی "ادعا کردن" یا "گفتن چیزی به عنوان یک واقعیت" باشد، حتی اگر درست نباشد. "Say" در این معنی استفاده نمی شود.
    • مثال: "He told me he was a millionaire." (او به من گفت که میلیونر است.)

نکات:

  • هنگام استفاده از "say" و "tell" به معنای اصلی آنها، به تفاوت ظریف بین "بیان کلمات" و "اطلاع دادن" توجه کنید.
  • به یاد داشته باشید که "say" می تواند به معنی "فکر کردن" یا "گفتن به کسی که چه کاری انجام دهد" باشد، در حالی که "tell" می تواند به معنی "دستور دادن"، "گفتن داستان" یا "ادعا کردن" باشد.
  • در صورت تردید، بهتر است از "say" استفاده کنید زیرا معنای کلی تری دارد.

خلاصه

معنی say tell
بیان کلمات برای بیان افکار
اطلاع دادن
فکر کردن
گفتن به کسی که چه کاری انجام دهد (غیررسمی)
دستور دادن
گفتن داستان
ادعا کردن

 

مفعول شخصی با Tell و Say

همانطور که قبلاً گفته شد، تفاوت ظریفی بین "say" و "tell" وجود دارد. "Say" بر روی کلمات بیان شده تمرکز دارد، در حالی که "tell" بر روی اطلاعات ارائه شده تمرکز دارد. این تفاوت بر نحوه استفاده از آنها با مفعول های شخصی (اشخاصی که با آنها صحبت می کنیم) تأثیر می گذارد.

Tell:

  • معمولاً یک مفعول شخصی (کسی که به او صحبت می شود) دارد:
    • She told me that she loved John. (او به من گفت که جان را دوست دارد.)
    • He told his students to be quiet. (او به دانش آموزانش گفت که ساکت باشند.)
  • از "to" قبل از مفعول شخصی می توان و اغلب استفاده کرد:
    • He told me to wait for him. (او به من گفت که صبر کنم.)
    • She told her friends to come over at 7. (او به دوستانش گفت که ساعت 7 بیایند.)
  • در نقل قول های مستقیم که شامل یک دستور یا اطلاعات است، از "tell" استفاده می شود:
    • The teacher told the students, "Open your books." (معلم به دانش آموزان گفت: "کتاب هایتان را باز کنید.")
    • She told him, "I'm not going with you." (او به او گفت: "من با تو نمی آیم.")

Say:

  • معمولاً مفعول شخصی ندارد:
    • She said that she loved John. (او گفت که جان را دوست دارد.)
    • He said he was tired. (او گفت که خسته است.)
  • می توان از "to someone" بعد از "say" استفاده کرد، اما رایج نیست:
    • He said to me that he was tired. (او به من گفت که خسته است.)
    • She said to her friend that she was going to the party. (او به دوستش گفت که به مهمانی می رود.)
  • در نقل قول های مستقیم که شامل یک سوال یا اظهار نظر است، از "say" استفاده می شود:
    • She said, "Do you love me?" (او گفت: "آیا مرا دوست داری؟")
    • He said, "It's a beautiful day." (او گفت: "چه روز زیبایی است.")

دستور و مشاوره با Tell و Say

همانطور که قبلاً گفته شد، "tell" و "say" معانی مشابهی دارند، اما تفاوت های ظریفی در نحوه استفاده از آنها وجود دارد.

دستور و مشاوره:

از ساختار "tell + object + infinitive" برای دستور دادن یا مشاوره به کسی برای انجام کاری استفاده می کنیم.

  • مثال ها:
    • She told me to sit down. (به من گفت که بنشینم.)
    • They told me not to wait. (به من گفتند صبر نکنم.)
    • Tell Neil to have a holiday and forget her. (به نیل بگو تعطیلات بگذراند و او را فراموش کند.)

نکات:

  • "Tell" باید با یک مفعول (کسی که به او دستور داده می شود) دنبال شود.
  • مفعول را می توان با "to" قبل از آن معرفی کرد، اما این اختیاری است.
  • "Tell" لحنی قاطعانه تر از "say" دارد.

کاربرد Say و Tell در آهنگ های محبوب:

  • گوش دادن به موسیقی انگلیسی می تواند راهی عالی برای یادگیری نحوه استفاده از "tell" و "say" در بافت های طبیعی باشد.
  • به نحوه استفاده از این کلمات توسط خوانندگان و ترانه سراها توجه کنید.
  • این به شما کمک می کند تا تفاوت های ظریف بین آنها را درک کنید و بدانید که چه زمانی از هر کدام استفاده کنید.

ترکیبات و اصطلاحات رایج با Tell و Say:

در اینجا لیستی از اصطلاحات و ترکیبات رایج با "tell" و "say" آورده شده است:

Tell:

  • tell a lie (دروغ گفتن)
  • tell a story (داستان گفتن)
  • tell somebody a secret (رازی به کسی گفتن)
  • tell a joke (جوک گفتن)
  • tell the truth (حقیقت را گفتن)
  • tell the time (زمان را گفتن)
  • tell the difference (گفتن تفاوت)
  • tell the future (پیشگویی)
  • tell somebody one’s name (به کسی اسم کسی را گفتن)
  • tell somebody the way (به کسی مسیر را گفتن)
  • tell someone’s fortune (فال گرفتن برای کسی)

Say:

  • say hello (سلام کردن)
  • say goodbye (خداحافظی کردن)
  • say good morning/afternoon/etc. (صبح بخیر/بعد از ظهر بخیر و غیره گفتن)
  • say something/nothing (چیزی گفتن/چیزی نگفتن)
  • say so (این/آن را گفتن)
  • say a prayer (دعا کردن)
  • say a few words (چند کلمه گفتن)
  • say no more (دیگر چیزی نگفتن)
  • say for certain/sure (با اطمینان گفتن)

مثال های تصحیح شده:

  • Lena told Sam to go away. (لنا به سام گفت که برود.)
  • My daughter told me that she was tired. (دخترم به من گفت که خسته است.)
  • He said that he loves Italian opera. (او گفت که عاشق اپرای ایتالیایی است.)
  • Theresa told me she was coming. (ترزا به من گفت که می آید.)
  • Ronald always tells lies. (رونالد همیشه دروغ می گوید.)
  • She asked if I wanted to come. (او پرسید که آیا می خواهم بیایم؟)
  • My friend asked what I wanted to do. (دوستم پرسید می خواهم چه کار کنم؟)

 

 

https://telegra.ph/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-say-%D9%88-tell-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-04-08
https://medium.com/@tatschoolonline2020/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-say-%D9%88-tell-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-d3ba744c7cc3
https://maryam-training.loxblog.com/post/171
http://matselect.rozblog.com/post/132
https://t.me/c/2016692579/72
https://x.com/TatAcademy39237/status/1779743983003963726
https://www.tumblr.com/tatschool/747148291176857600/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-say-%D9%88-tell-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C?source=share
https://ble.ir/tat_school/7566275583411903/1712536120924
https://forum.majidonline.com/threads/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-say-%D9%88-tell-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C.242923/
https://telescope.ac/https-tatschoolir/vlqexte2e2rj9z7ms2teg8

کلمات و اصطلاحات مربوط به مهارت در آیلتس

در اینجا لیستی از کلمات و اصطلاحات رایج مربوط به مهارت در آزمون آیلتس به همراه معنی و مثالی از نحوه استفاده آنها در جمله آمده است:

مهارت‌های عمومی:

  • کسب دانش / کسب مهارت: acquire knowledge / acquire a skill
    • معنی: به دست آوردن دانش / یک مهارت خاص
    • مثال: The acquisition of effective learning skills can help students to acquire knowledge more independently. (کسب مهارت‌های یادگیری مؤثر می‌تواند به دانش‌آموزان کمک کند تا در فراگیری دانش استقلال بیشتری داشته باشند.)
  • یاد گرفتن یک مهارت: learn a skill
    • معنی: به دست آوردن دانش / یک مهارت خاص
    • مثال: I'm learning to play the guitar. (من دارم یاد می گیرم گیتار بزنم.)
  • استعداد ذاتی: innate talent
    • معنی: استعدادی که افراد با آن متولد می شوند
    • مثال: Innate talent is what differentiates a person who has been trained to play a sport or a musical instrument, from those players who are naturally good. (استعداد ذاتی چیزی است که یک فرد آموزش دیده برای انجام یک ورزش یا نواختن یک آلت موسیقی را از افرادی که ذاتاً خوب هستند متمایز می کند.)
  • مشاوره با یک متخصص: consult an expert
    • معنی: راهنمایی خواستن از کسی که دانش خاصی در مورد یک موضوع خاص دارد
    • مثال: Consulting experts can be useful in certain circumstances. (Cambridge IELTS 8) (مشاوره با کارشناسان می تواند در شرایط خاص مفید باشد. (کمبریج آیلتس 8))
  • توانایی حل مسئله: problem-solving ability
    • معنی: توانایی یافتن راه حل برای مشکلات
    • مثال: People who can speak two languages display greater creativity and problem-solving ability. (Cambridge IELTS 8) (افرادی که می توانند به دو زبان صحبت کنند، خلاقیت و توانایی حل مسئله بیشتری دارند. (کمبریج آیلتس 8))
  • لِم کاری را بلد بودن، فوت و فن انجام کاری را بلد بودن: have/has the knack of doing sth.
    • معنی: در انجام کار دشواری مهارت خاص داشتن
    • مثال: Oscar has the knack of making friends wherever he goes. (اسکار لم دوست پیدا کردن را در هر جایی که می رود بلد است.)

سطح مهارت:

  • معمولی، حد وسط: mediocre
    • معنی: نه خیلی خوب و نه خیلی بد
    • مثال: Corey reads many mediocre novels. (کوری رمان های معمولی ​​زیادی می خواند.)
  • زیر و بم چیزی را دانستن: know sth. inside out / know sth. very well
    • معنی: همه چیز را در مورد یک موضوع دانستن
    • مثال: Chris knows the system inside out. (کریس زیر و بم این سیستم را می داند.)
  • زیر و بم چیزی را دانستن: know sth. backwards /and forwards
    • معنی: دانش دقیقی در مورد چیزی داشتن
    • مثال: After 30 years in the business, she knows it backwards (and forwards). (پس از 30 سال در این کسب و کار، او زیر و بم آن را می داند.)

یادگیری مهارت:

  • (با طرز کار چیزی آشنا شدن/ قلق چیزی دست کسی آمدن): get the hang of sth
    • معنی: موفقیت در یادگیری نحوه انجام چیزی پس از تمرین آن
    • مثال: After a couple of days of using the new operating system, I think I’ve finally got the hang pf it. (پس از چند روز استفاده از سیستم عامل جدید، فکر می‌کنم بالاخره قلق آن دستم آمد.)
  • (تقویت کردن یا یک مهارت): hone /a skill
    • معنی: بهبود یک مهارت خاص
    • مثال: Sophie’s debating skill was honed at the debating club (مهارت سوفی در مناظره در باشگاه مناظره تقویت شد)
  • (در کاری خبره بودن): be adept at sth / be good at
    • معنی: در انجام کاری بسیار ماهر بودن
    • مثال: Reece is adept at cooking. (ریس در آشپزی خبره است.)
  • (در کاری حاذق بودن / تبحر داشتن): be proficient in sth
    • معنی: در کاری بسیار ماهر بودن
  •  

  • (ورای فهم کسی بودن): be beyond sb
    • معنی: درک چیزی برای کسی بسیار دشوار بودن
    • مثال: Quantum physics is completely beyond me. (فیزیک کوانتوم کاملاً ورای فهم من است.)
  • (خارج از حد فهم کسی بودن): be out of sb.’s depth
    • معنی: مهارت‌های پرداختن به چیزی را نداشتن
    • مثال: I was out of my depth in the advanced class so I had to move to the intermediate class. (کلاس پیشرفته خارج از حد فهم من بود. بنابراین مجبور شدم به کلاس سطح متوسط بروم.)

کاربرد مهارت:

  • (از کسی به عنوان موش آزمایشگاهی (خوکچه هندی) استفاده کردن): use sb. as a guinea pig / do experiments on sb
    • معنی: استفاده از کسی در یک آزمایش
    • مثال: Sarah’s looking for volunteers to act as guinea pigs for her new recipe (سارا به دنبال داوطلبانی است که به عنوان موش آزمایشگاهی برای دستور غذای جدید وی عمل کنند.)
  • (محل آزمایش): testing ground
    • معنی: موقعیتی که در آن می توانید ایده ها و روش های جدید را بیازمایید
    • مثال: The band used their recent tour of Europe as a testing ground for their new songs. (این گروه از سفر اخیر خود به اروپا به عنوان محل آزمایش آهنگ های جدید خود استفاده کرد.)

 

سایر کلمات و اصطلاحات مرتبط:

  • مهارت‌های زبانی: language skills
  • مهارت‌های کامپیوتری: computer skills
  • مهارت‌های زندگی: life skills
  • مهارت‌های نرم: soft skills
  • مهارت‌های سخت: hard skills
  • مهارت‌های کلیدی: key skills
  • مهارت‌های قابل انتقال: transferable skills

 

https://telegra.ph/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%AA-skills-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%84%D8%AA%D8%B3-04-08
https://medium.com/@tatschoolonline2020/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%AA-skills-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%84%D8%AA%D8%B3-6ebeeb06e256
https://maryam-training.loxblog.com/post/170
http://matselect.rozblog.com/post/131
https://t.me/c/2016692579/71
https://x.com/TatAcademy39237/status/1779743297184862581
https://www.tumblr.com/tatschool/747147840355221504/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%AA-skills-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%84%D8%AA%D8%B3?source=share
https://ble.ir/tat_school/1819729861677748/1712535627893
https://forum.majidonline.com/threads/%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%AA-skills-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%84%D8%AA%D8%B3.242922/
https://telescope.ac/https-tatschoolir/8jw6qsac2cm9t5fb2wdj3z